افسانه ونديگو

داستان های مربوط به وندیگو دو شاخه هستند:در یک سری از روایات وندیگو یک جنگاور مغرور بود که بعد از اینکه روحش را برای دفع خطر از قبیله اش فروخت خلق شد.بعد از دفع خطر او به بیابانی بی اب و علف رفت و ناپدید شد.

در روایت دوم وندیگو به تدریج خلق و خوی انسانی خودش را در تماس با ترکیبی از جادوی سیاه و ادمخواری از دست داده

نتیجه ی هردو روایت یکسان است:یکی لز ترسناک ترین هیولا ها

نهان زیست شناسان در اسطوره ی وندیگو هر چیزی از ساسکواش یا پاگنده گرفته تا هر قاتل نا شناسی رو پیدا و اشاره کردند و اگر چه که کلا اشتباه میکنند ولی باید اشاره کنم که چیزی که در این باره درست است این است که وندیگو به شکل های متفاوتی ظاهر میشوند.انها شبیه به پاگنده ها نیستند.بیشتر مانند یه تی به نظر می ایند.

یه تی از 1850به جز در برف هیچ موجود زنده ای رو نخورده.البته به طور معمول از ادمیزاذ بزرگتر هستند بخصوص در کشور های شمالی.

اکثر اندام های اسیب پذیرشان در مقابل سرما را از دست داده اند مثل گوش بینی و سر انگشتان دست و پا..

بعضی وقت ها با نوعی خز سفید بدنشان پوشیده شده و همچنین گزارش هایی مبنی بر بی مو بودن کل بدنشان ثبت شده.

چیز مشترک توی همه ی این گزارشات دندان های بسیار تیز و دراز غیر انسانی به همراه چنگال هایی به جای ناخن و سر پنجه ادمیزاد و چشم هایی که برق میزنند..

طرز شکارشان این است که روی طعمه می جهند و بر زمین میزنند.بعضی وقت ها از راه های دیگری هم استفاده میکنند.به نظر می اید از شکارشان لذت میبرند.

یه نفر خالی بند گفت:یه روز مسافری توی جنگل شروع به شنیدن چیز هایی میکنه.به اطراف نگاه میکنه و چیزی نمیبینه.طبق معمول از گوشه چشمش متوجه حرکت چیزی میشه و بتدریج این حسش زیاد میشه و شاید وندیگو هم یه غرش میکنه که جریان تند تر بشه و وقتی که طرف شروع به دویدن میکنه اون میپره روش

وندیگو ها این کار رو نمیکنند.اونا قوی تر و چابک تر از اون چیزی که هر انسان زنده ای میتونه باشه هستند.و حتی قبل از اینکه بفهمین چه بلایی سرتون اومده میتونن بکشنتون.اگر از رویارویی با وندیگو جان سالم به در بردید فکر نکنین که تونستین قصر در برین..

روایات زیادی هست که وندیگو میتونه ارواح شکارچی ها و جانداران رو قبل از شکار مسموم میکنند.

قسمتی از تبدیل نهایی انسان به وندیگو جایگزین شدن قلبش با یخ خالصه

پس من بهتون توصیه میکنم که هر وقت توی این موقعیت ها گیر افتادین به فکر اتیش با یه چیزی باشین که اون تکه یخ رو نابود کنه...

mlony sandra

ساعت19:00---19 تير 1393

[وب سایت]

با حال و ترسناک بود<img src="http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(25).gif" width="18" height="18"><img src="http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(12).gif" width="18" height="18">

mlony sandra

ساعت18:59---19 تير 1393

[وب سایت]

mlony sandra

ساعت18:34---19 تير 1393

[وب سایت]

من جنبه ندارماااا
کادو 2

پاسخ : من كه شوخي نكردم :D

فانوس

ساعت21:11---16 تير 1393

[وب سایت]

اینم خیلی باحال بود یه تی اینا همه افسانه ان بنظرت میتونن واقعا وجود داشته باشن و یه سوال اگه اونجور که میگی اینقدر چابک و فرز تر از ما هستن جوری که ما تا بفهمیم اونا مارو شکار میکنن پس چطور بکشیمشون اینجوری همیشه باید یه فندک تو جیب داشته باشیم

VAMPIRE GIRL: تنها رهاش اينه كه دست و پاشونو ببنديد.

(✿◠‿◠)ⓚⓛⓜⓘⓐ (◡‿◡✿)

ساعت22:01---8 تير 1393

[وب سایت]

خیلی باحال بود


	نام :
	وب :
	پیام :
	2+2=:


(Refresh)